می توانم آیا نبارم من؟
سلام
شبانگاهان تا حریم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم
شرر ریزد بیامان به دل ساکنان فلک ناله سازم
دل شیدا، حلقه را شکند، تا برآید و راه سفر گیرد
مگر یکدم گرم و شعلهفشان، تا به بام جهان بال و پر گیرد
.............................................
دیروز رضا رفته بود ختم بابای دوستش شمال
چون احتمالا دیر می رسید
قرار شد من برم خونه بابامینا
رضا ساعت 10 رسید تهران
ولی گفت نمیام دنبالت
امشب بمون
برای بابات دختری کن
...........................................
خوشا ای دل بال و پر زدنت، شعلهور شدنت در شبانگاهی
به بزم غم، دیدگان تَری، جان پرشرری، شعله آهی
بیا ساقی تا بهدست طلب، گیرم از کف تو، جامِ پی در پی
به داد دل، ای قرار دلم، نوبهار دلم، میرسی پس کی؟
چو آن ابر نوبهارم من، به دل شور گریه دارم من
میتوانم آیا نبارم من؟
..........................................................................
نصفه شب بهم زنگ زد گفت «پشیمون شده»
.......................................................................
نه تنها از من قرار دل، میرباید این شور شیدایی
جهانی را دیدهام یکسر، غرق دریای ناشکیبایی
.............................................................
امروز دارم دیوونه می شم
دلم می خواد زار زار گریه کنم
نمی دونستم پیمان ازدواج که می گن یعنی چی!
نمی دونستم اون حلقه الفتی که خدا بین زن و مرد می بنده یعنی چی!
................................................................
بیا در جان مشتاقان، گلافشان کن، گلافشان کن
به روی خود، شب ما را، چراغان کن، چراغان کن
چو آن ابر نوبهارم من، به دل شور گریه دارم من
میتوانم آیا نبارم من؟
...................................................
دلم می خواد زودتر کلاس هام تموم شه
ساعت 8 شه برم خونه
با تموم خستگیم برای رضا غذا بپزم
چای دم کنم
انار دون کنم
منتظرش بمونم تا از راه برسه
.................................................
پ.ن.1. دم خدا گرم!
کلمات کلیدی :